سطح انرژی نزدیک به صفر دارم . برای بیدار شدن باید خودم را بکشم تا از جا بلند شوم .آدم برای بیدار شدن و شروع یک روز تازه باید یک بهانه و علت داشته باشد . باید به عشق چیزی از خواب بیدار شود .حتی برای رفتن به کلاس محبوبی که کلی اندورفین در خونم آزاد می کند تا روزهای کسالت بار و بی هدف را تا انتها دقیقه -به دقیقه تحمل کنم مجبور به تلاشی بسیار زیاد هستم .چند روزی است دعاهای طولانی بعداز یومیه ام تبدیل شده اند به در خواست مرگ یا سامان زندگی ام . یا این یا آن ... که البته ناگفته پیداست که هر دو دریغ خواهند شد . مارا چه به داشتن خواسته های دل؟ از زمین و زمان و آدمها عصبانی ام و از خودم بیشتر که نمی توانم خیلی چیزها را مثل خیلی آدمها از مغزم عقب بکشم و با فراغ خاطر روزها یم را طی کنم . این هم از همان آموزشهایی ست که بجای کلی اطلاعات بدرد نخور تاریخ و جغرافیا و ضرب و تقسیم اعداد و لیست براهین شناخت خدا و ...باید یادمان می دادند که چطور در زندگی کمتر غمگین و نا امید شوید .ندانستن و بلد نبودن بعضی مناسبات اجتماعی و انتخاب واکنش مناسب به بسیاری کنش ها مرا گیج و مستاصل می کند.همیشه همین بوده اس گُلشنِ حُسن...
ادامه مطلبما را در سایت گُلشنِ حُسن دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 8gulsenihusnb بازدید : 8 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 1:53