گُلشنِ حُسن

ساخت وبلاگ
پنج شنبه غروب قرار بود با دخترها برویم کافه و اختلاط کنیم و عکس بگیریم ، قرارتر هم شد که تا ظهر مرا برساند . اما از رامسر بحث نهار بود و من هم از رستوران های مازندران بیزار ،از غذاها بیزارتر . ساعت یک ظهر ، سالن شلوغ رستوران که راهنمایی کردند طبقه بالا دیدم دو ردیف تمام میزهارا چسبانده اند به هم و د گُلشنِ حُسن...ادامه مطلب
ما را در سایت گُلشنِ حُسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8gulsenihusnb بازدید : 7 تاريخ : جمعه 27 اسفند 1395 ساعت: 19:26

اول : یک گفتگویی روایت شده در کتاب، گفتگویی در بهشت بین بهشتیان. جایی که از هم می پرسند که چه شد بهشتی شدید؟ جواب می دهند که ما در دنیا دلسوز اطرافیانمان بودیم (انا کنا فی اهلنا مشفقین). آدمی که دلش برای کسی نمی سوزد، آدمی که دلواپس هیچکس نیست، آدمی که مشفق دیگری نیست، دروغ می گوید که دین و ای گُلشنِ حُسن...ادامه مطلب
ما را در سایت گُلشنِ حُسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8gulsenihusnb بازدید : 7 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 16:56

سطح انرژی نزدیک به صفر دارم . برای بیدار شدن باید خودم را بکشم تا از جا بلند شوم .آدم برای بیدار شدن و شروع یک روز تازه باید یک بهانه و علت داشته باشد . باید به عشق چیزی از خواب بیدار شود .حتی برای رفتن به کلاس محبوبی که کلی اندورفین در خونم آزاد می کند تا روزهای کسالت بار و بی هدف را تا انتها دقیقه -به دقیقه تحمل کنم مجبور به تلاشی بسیار زیاد هستم .چند روزی است دعاهای طولانی بعداز یومیه ام تبدیل شده اند به در خواست مرگ یا سامان زندگی ام . یا این یا آن ... که البته ناگفته پیداست که هر دو دریغ خواهند شد . مارا چه به داشتن خواسته های دل؟ از زمین و زمان و آدمها عصبانی ام و از خودم بیشتر که نمی توانم خیلی چیزها را مثل خیلی آدمها از مغزم عقب بکشم و با فراغ خاطر روزها یم را طی کنم . این هم از همان آموزشهایی ست که بجای کلی اطلاعات بدرد نخور تاریخ و جغرافیا و ضرب و تقسیم اعداد و لیست براهین شناخت خدا و ...باید یادمان می دادند که چطور در زندگی کمتر غمگین و نا امید شوید .ندانستن و بلد نبودن بعضی مناسبات اجتماعی و انتخاب واکنش مناسب به بسیاری کنش ها مرا گیج و مستاصل می کند.همیشه همین بوده اس گُلشنِ حُسن...ادامه مطلب
ما را در سایت گُلشنِ حُسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8gulsenihusnb بازدید : 8 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 1:53

۱.به اندازه نبودنت ، در میانه دو قطب شک و ایمان در نوسانم .  با شک ، یقینی ترین چیزها برایم عین بیراهه است و گمراهی و ظلمات .  با ایمان که هستم ،  پر پیچ و خم ترین و بی نام و نشان ترین راهها ، عین روشنایی است و هدایت ...      ۲. کیفمیتی ست در کنارش بودن که خدا داند و من . دلم برای سرگذاشتن روی سینه اش و کشیدن عطرش به عمق جان تنگ شده است . گرچه مقصود ما ز وصل بوس و کنار نیست .     ۳. چند هفته است نماز حاجت می خوانم و در حاجت روا نشدن ما همین بس که : «نماز ما چو روا نیست سود چیست آنگه روا شود که تو حاجت روا کنی» گُلشنِ حُسن...ادامه مطلب
ما را در سایت گُلشنِ حُسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8gulsenihusnb بازدید : 7 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 1:53

۱. "بحمدالله که بازم دیدن رویت میسر شد.        ز خورشید جمالت دیده‌ی بختم منور شد‌"بیت اول غزل در دیوان نویافته حافظ در هند حالا هر چقدر ما آقامان سعدی ست ، «آقاش» حافظ را آقایش می داند ، ولی آین بیت حافظ اگر که از ایشان باشد همچین یک نمه مطلع بیت متلک وار می زند. یک مقدار زیادی هم آدم تا با چشم و دل و دستش عین موضوع را نبیند باور کردنش مورد دارد و یقین نیست. یعنی سندمحکم و ضمانت لازم دارد ... به هرحال شعرا کم منت کشی یار نکرده اند ، به خداوند هم باید بعضی چیزها را یادآوری کنند ،بس که حافظه اش از همان ایام قدیم خراب است .    ۲. ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچصبرکم و بی تابی بسیار و دگر هیچ در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری ؟گویم که غم یار و غم یار و دگر هیچ عرفی شیرازی   ۳. گیز بس هفت پسر زایید و پنج دختر ، همه باکمتر از  دوسال فاصله سنی . عمواوغلی مرده هارا هم حساب میکرد و میگفت شانزده فرزند خدا عطا کرد .  موهایش سفید که شد و دندانهایش لق ، زمین و گاو و گوسفند و باغ رافروخت و تراول و سکه کرد و گیزبس همه را دوخت گُلشنِ حُسن...ادامه مطلب
ما را در سایت گُلشنِ حُسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8gulsenihusnb بازدید : 7 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 1:53

به مرگ زیاد فکر می کنم .  دست خودم نیست ، حالا یا از خمیرمایه شرقی غمگینی ست که نمی گذارد دو روز عمر برویم دنبال خوشی بیشتر ، یا از گذرعمری که به چله اش نزدیک میشود .  به مرگ زیاد فکر می کنم ، اما مرگ ناگهانی را دوست ندارم. اگر همان موقع ها که خدا در حال ساخت من بود ، همان  زمان که همه در صف دریافت لیست آرزوهایشان بودند و من غایب بودم  ، از من می پرسید : خب بنده من ، دوست داری عزراییل یکهو بیاید یا دوست داری آماده باشی برای آمدنش؟  بی مکث خواهم گفت : میخواهم بدانم کی مرگم فرا می رسد .   مرگ ناگهانی خوب نیست .  آدم باید فرصت داشته باشد زندگیش را نظم بدهد . خیلی کارها باید انجام بدهد ، کارهایی که  اضطراری نبوده ، اما با رسیدن وقت رفتن ، لازم الاجرا میشوند . کارهایی که پشت گوش می اندازی ولی هرروز فکر می کنیشان .  ، یک وداع طولانی با آدمهایی که دوست داری . همانها که از بودنشان سیر نمی شوی ، از دیدن و بوییدن و بوسیدنشان .  همانها که صدایشان را می خواهی تا ابد در گوش جان داشته باشی . بعد می ماند قسمت یادگاری ها .  کتابها و مجسمه ها گُلشنِ حُسن...ادامه مطلب
ما را در سایت گُلشنِ حُسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8gulsenihusnb بازدید : 7 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 4:53

حرفی برای گفتن نیست .حتی حرفی مناسب عنوان پیدا نمی کنم. اما همین را هم باید بنویسم .   حال روحی خوبی ندارم ، درحالتی هم نیستم که کسی بیاید و کمکی بکند .  حرفی ندارم و تلاشی هم نمی کنم . آدم وقتی تمام تلاشش را برای کاری می کند و دیده نمی شود ، خستگی در تنش باقی می ماند . بعد میشود دل شکستگی و بعد تبدیل میشود به حقارت . باعث میشود حس بدی نسبت به خودت داشته باشی .  کارهایم را انجام می دهم ، کلاسها مرتب برگزار میشود . پیاده روی می روم و سفارشهارا به پایان می رسانم . غرولند نمی کنم ،آه و ناله نمی کنم ، حتی گاهی می خندم .   در من اما چیزی شکسته ، که ترمیم نمیشود .  بی نیازم از همه چیز ، و کاسه گدایی در دست گرفته ام .  اما آنکه باید، توجهی نمی کند. دلم می خواهد روی نیمکت کنار پیاده رو بنشینم و بلند بلند گریه کنم ، اما مردم قضاوت خواهند کرد . من هم آنها را قضاوت خواهم کرد . آنها خرشانس ،گاو خدا ، گرگ باران دیده و مار زخمی اند . در کف دستم دل و لغات جان می دهند و ...  خیلی دیر شده ، ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم ، که دیگر سراغمان را نمی گ گُلشنِ حُسن...ادامه مطلب
ما را در سایت گُلشنِ حُسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8gulsenihusnb بازدید : 9 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 4:53

من مُعترفم که «رضا» به بلایِ دوست و «صبر» بر بلایِ او، دو مقامِ عالی است، اما چون مرا نیست چه کنم؟ آن را که باشد نوشش باد!

نامه های عین القضات 

گُلشنِ حُسن...
ما را در سایت گُلشنِ حُسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8gulsenihusnb بازدید : 7 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 4:53

حرف حرف می آورد و سکوت ، سکوت . ‌هرچقدر از آخرین باری که چشم در چشم هم گپ زدیم و از آسمان تا ریسمان گفتیم می گذرد ، به حرف آمدن سخت تر می شود .  گذشته میشود همچون سرابی که انگار وجود نداشته و آدم از خودش بارها می پرسد یعنی اصلا همدیگر را دیده ایم و میشناسیم ؟  آخرین تصویری که از تو دیده ام ، هفته قبل در یک همایش بود که مدیر جدید سازمانتان تابلو فرش منظره زشتی به تو  هدیه داد. مراسم تقدیر از تو بود . دیگر خبری از خودت نمی دهی . بنابراین تنها جایی که میشود سراغی از تو گرفت همین شبکه ها و وب‌سایت ها و پورتال هاست  . «ح » عزیزم  کاش می دانستم در ذهن و قلبت چه می گذرد . گرچه چنین امکانی هرگز وجود نداشته و خیلیها ازداشتنن چنین موهبتی وحشت دارند ،ولی من آرزو دارم که می شد بدانم و بدانی که در تو و من چه میگذرد .  آنوقت  آدم به یک نتیجه یا راه حل  قابل اعتنا می رسید .اما افسوس، آنقدر که من در ابراز احساس و علاقه به تو جدی بودم ، یا جدی گرفته نشدم ، یا نادیده و بی اهمیت انگاشتی ام . واین چقدر غصه ام می دهد .   هیچوقت زنهایی گُلشنِ حُسن...ادامه مطلب
ما را در سایت گُلشنِ حُسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8gulsenihusnb بازدید : 8 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 4:53

کسی همینطور الکی و در راه خدا نگران من نمی شود . حواسش هم نیست که ببیندحال من چطور است و آیا آین منم که بر خر روزگار سوارم یا دست بر قضا این روز گار است که مرا با خرش اشتباه گرفته است وسواری می گیرد. چاره ای نیست جز ذکر مصایب و جاری نمودن لغات ملایم  برای سبک کردن اعصاب ، بلکه در این میان روزگار و خدا دلش بسوزد و دست از کشتن گاو من بردارد .* وارد هشتمین ماه ی شدم که «او » را ندیده ام .دیگر کم کم قیافه اش را هم دارم فراموش می کنم حتی با داشتن فایلی از عکسهایش .اما عکسها حجم ندارند و نمی شود بانوک انگشت پوست و گرمای تن و لب و ته ریش را لمس کنی و یقین کنی به حضور .  هشت ماه خیلی زیاد است ،  یک نوزاد انسان یک و نیم کیلویی میتواند در این مدت تبدیل به آدمی بشود که غن و غون راه انداخته و گوشتی زیر تنش رفته و چهار دست و پا راه برود و بترسد و خوشحال باشد و با دستهای نرم و نخود دارش کف بزند . دیگر صدایش را هم فراموش می کنم. حتی با وجودیکه دیشب تماس گرفت ، ولی آنقدر دلگیر بودم ، که تقریبا چهار دقیقه مکالمه بطول انجامید ،  دقیقه اول به عذرخواهی از بابت بی جواب بودن گُلشنِ حُسن...ادامه مطلب
ما را در سایت گُلشنِ حُسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8gulsenihusnb بازدید : 10 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 4:53